بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
داشتیم میرفتیم واکسن شماروبزنیم اما متاسفانه گیرنمییومدشماخوابت برده بود ...
نویسنده :
مامان جون
23:08
بدون عنوان
رفته بودیم تولدستایش اومدن شماروبردن که باشما عکس بگیرن ولی شماشروع به کریه کردی ...
نویسنده :
مامان جون
23:04
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
یک مورچه در پی جمع کردن دانه های جو از راهی می گذشت و نزدیک کندوی عسل رسید. از بوی عسل دهانش آب افتاد ولی کندو بر بالای سنگی قرار داشت و هر چه سعی کرد از دیواره سنگی بالا رود و به کندو برسد نشد. دست و پایش لیز می خورد و می افتاد. هوس عسل او را به صدا درآورد و فریاد زد:«ای مردم، من عسل می خواهم، اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا به کندوی عسل برساند یک «جور» به او پاداش می دهم.» یک مورچه بالدار در هوا پرواز می کرد. صدای مورچه را شنید و به او گفت:مبادا بروی ها... کندو خیلی خطر دارد!» مورچه گفت:«بی خیالش باش، من می دانم که چه باید کرد.» بالدار گفت:«آ...
نویسنده :
مامان جون
23:49